جدول جو
جدول جو

معنی باز نشسته - جستجوی لغت در جدول جو

باز نشسته
کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یا بعلل دیگر از کار بر کنار رود و از حقوق بازنشستگی استفاده کند، متقاعد، جمع بازنشستگان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نشستن
تصویر باز نشستن
بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد، گوشه گیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نشستن
تصویر باز نشستن
نشستن
در جایی قرار گرفتن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد نشسته
تصویر باد نشسته
((نِ تِ))
کسی که غرور و تکبر از سرش به در رفته
فرهنگ فارسی معین
((نِ شَ تِ))
کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یابه علل دیگراز کار برکنار شود واز حقوق بازنشستگی استفاده کند
فرهنگ فارسی معین
کارمند اداره که سال های خدمت خود را مطابق قانون به پایان رسانیده و به واسطۀ خستگی یا پیری از کار برکنار شده و حقوق بازنشستگی می گیرد، کنایه از خاموش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازنشسته
تصویر بازنشسته
Retired
دیکشنری فارسی به انگلیسی
सेवानिवृत्त
دیکشنری فارسی به هندی
অবসরপ্রাপ্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
حالت باز نشسته بر کناری از خدمت در سن پیری تقاعد. یا اداره باز نشستگی. اداره ای که امور کارمندان باز نشسته را رسیدگی کند اداره تقاعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز بسته
تصویر باز بسته
منوط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازنشستن
تصویر بازنشستن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز گشته
تصویر باز گشته
بر گشته مراجعت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نشده
تصویر باز نشده
Unopened
دیکشنری فارسی به انگلیسی